Tuesday, July 24, 2012

شبانه


به طور کلی از تنهاییم لذت میبرم.
 زندگی م شده حصاری که دور خودم کشیدم . پوچی محض ! [?] ( اینترنت مدام مسخره و کتاب تکراری و سریالهای احمقانه ، افکار پوسیده و مکالمات بی پایان توی مغزم... ! )  با حس عجیبی که نمیدونم اسمش چیه ، یه حالت مطبوع .اما بعضی شبها مثل امشب ، حس ترس بدی منو میبلعه . این حس باعث میشه فک کنم باید یکی منو از باتلاقی که دارم توش فرو میرم ،( اونم با سرعت بیشتری نسبت به معمول) یه جوری بیرون بکشه . 
هی به این فک میکنم که الان باید سپیده اینجا میبود تا برینه بهم و به خودم بیام یا باید خودمو جم کنم یه جوری، ولی آخرش میبینم به هیچجام نیس. و باز هم میرسم به تناقض های بی سر و تهم و سوال های مزخرف تکراری و بی جواب ."آیا میتوان خوشبخت و تنها بود؟" کلن به کونم هست یا نه ؟! اگه نیس چطوری میتونه اذیتم کنه 
...و

:) پ.ن : طعم بچگی
پ.ن 2 : خودم نفهمیدم چی شد ، کلن خود درگیری

Friday, July 20, 2012

اعترافات - روزمره


شماره 1. من خیلی آدم کثیفیم که اینو میگم (نگم احساس میکنم میترکم) ولی واقعن "پارادایس سیتی" ورژن آلبوم سلش از ورژن گانز ن روزز بهتره . فحش بدین :دی
شماره 2.گیرایی ای که کتاب های دارن شان دارن به پای هیچ کتابی نمیرسه . من بزرگ نمیشم اگه قیمتش کتابهای احمقانه م باشه 
شماره 3.برای مخاطبی خیلی خاص ، یک دوست 
با اینکه دلتنگی داره قشنگ سینه مو پاره میکنه ، ولی میدونم هیچی مث قبل نمیشه . دروغ چرا ؟! هر دومون میدونیم . ولی هیچوقت نمیتونم با این قضیه کنار بیام . فک کنم بیشتر دارم خودمو تنبیه میکنم که خودمونو محروم میکنم از ما . آهنگ لیتیم و گوش میدم به یاد خودمون 


...شماره 5. حالا چی ؟! همم 

I Like you 
I'm not gonna crack
I miss you 
I'm not gonna crack
I Love you 
I'm not gonna crack
I killed you 
I'm not gonna craaaack ...

پ.ن : فک کنم میزان بالای خزعبلاتم با دوری از اتاقم رابطه مستقیم داره
پ.ن 2 : شمال خیلی گرمه ، اصن یه وضعی 
پ.ن 3 : پی نوشت شماره یک خالی بندی بزرگی بود هر جا باشم من خزعبلاتم میزانش بالاس، مهم نیس 
پ.ن 4 : خیلی دلم میخاد خفه شم ولی انقد از آدمیزاد و یک کانورسیشن خوب و طولانی با یک انسان (آدمیزاد و انسانی که با 
تعریف من جور در بیاد) دور بودم باید شر و ور بگم
پ.ن 5 (اضافه شد ): شماره 4 حذف شد

Monday, July 16, 2012

-

:) پاک شد 
Depeche Mode - Wrong


I was born with the wrong sign 
In the wrong house 

With the wrong ascendancy 
I took the wrong road 
That led to the wrong tendencies 
I was in the wrong place
At the wrong time 
For the wrong reason
And the wrong rhyme 
On the wrong day
Of the wrong week 
I used the wrong method
With the wrong technique 



Wrong 
Wrong 



There's something wrong with me chemically 
Something wrong with me inherently 
The wrong mix
In the wrong genes 
I reached the wrong ends
By the wrong means 
It was the wrong plan 
In the wrong hands 
The wrong theory for the wrong man 
The wrong eyes
On the wrong prize 
The wrong questions with the wrong replies 



Wrong 
Wrong 



I was marching to the wrong drum 
With the wrong scum 
Pissing out the wrong energy 
Using all the wrong lines 
And the wrong signs 
With the wrong intensity 
I was on the wrong page
Of the wrong book 
With the wrong rendition
Of the wrong look 
With the wrong moon
Every wrong night 
With the wrong tune played
Till it sounded right, yeah 



Wrong 
Wrong 



Too long...



I was born with the wrong sign 
In the wrong house 
With the wrong ascendancy 
I took the wrong road 
That led to the wrong tendencies 
I was in the wrong place
At the wrong time 
For the wrong reason
And the wrong rhyme 
On the wrong day
Of the wrong week 
I used the wrong method
With the wrong technique

Tuesday, July 10, 2012

پریــشان

 میخاستم از غرور حال به هم زنم بنویسم با یه نیمنگاه به خودم خاکستر شد :) 

پ.ن : چقد مکالمه های صامت و دوست دارم ! مکالمه های سکوت . خیلی حال میده با یه دوست تو یه جای ساکت بشینی و حرفی
نزنی .انقد بفهمی که لازم نباشه کلمات خودشونو به زور جا بدن توی این لحظه ها ! لحظه های ناب انسانی  

با نمکن OF MONSTERS AND MEN پ.ن2 : چقد

Well tell her that I miss our little talks

Soon it all will be over and buried with our past

Thursday, July 5, 2012

نــیروانــا (در باب یک اسطوره ، یک خواب )


با همه وجودم غرق آهنگها ، حرف ها ، عکسها میشم . با حسرت به ابرقدرت دنیای خودم نگاه میکنم . به همه گهی که به زندگی 
کشید و تیر آخرو به زندگی زد و رفت . آدمی که فریاد میزد برای نشنیده شدن و محو نشدن . 
آدمی که با نقض هاش کامل شده . کسی که اصلن شبیهش نیستم یعنی نمیتونم باشم ولی از یه طرف همه حرف های زده و نزده شده همه تفی که تو صورتها ننداخته همه فاکهایی که داده و نداده .. همه ش احساس میکنم خودمم . 

ابر قهرمان من آسوده باش در "نیروانا"ت .. کاری برای انجام دادن نمونده 
پ.ن : به قول سبا میتونس مث صد نفر دیگه از بچه بورژواهای پاریس بشه ، پیش زنایی با لبخند هایی به لب . ولی شد کرت کوبین با هروئین و شاتگان و مغز ترکیده .برای خیلی ها این چیزا زیادی بزرگه ... :)
پ.ن 2 : باید میرفت .
پ.ن 3 : تو زندگی ت*خ*م*ی م شاید تقریبن هیچیو ندونم اما یه چیزیو خوب میدونم ... <3

Tuesday, July 3, 2012

نقره داغ ، مس خالص

داشتم یکی از پستهای قبلو میخوندم ... این "تو" ، مخاطب من کیه ؟! کاش حداقل یه نفرت نابی (از من هیچ عشقی خودم هم توقع  ندارم) وجود داشت تا همه "تو" هارو بهش نسبت بدم .


  واقعن چیز خوبیست . Time Is running out پ.ن : این 
پ.ن 2 :واقعن حالت تهوع میگیرم از همه حرفا و نوشته هام چرا نمیبندم ؟! عـجـــــــــــــب

Sunday, July 1, 2012

Low battery ...


اومد تو و لباس پیرمردیشو تنش کرد ، لباس پیرمردی بدون مو و ریش،لاغر .
یه پیپ از جیبش درآورد و روشن کرد و بوی خوی پیپ اتاق خالیو پر کرد . کیف پوکر قدیمیشو درآورد و از جای ژتون هاش چند تا آدم برداشت . یه ژتون آدم داغون داشتم دادم بهش، فقط همینو داشتم . " خوردش کن، آرزوش کن" یه لبخند چروکیده تحویلم داد ، آدم های خودشو گذاشت سر جاش و چند تا ژتون کوچیک برداشت . بعد بازی شروع شد ...
بازی که صد بار کرده بودیمو میدونستیم چی میشه.
همه میدونن تو قمار با خدا کی میبره .
بهش نگا کردم از چشاش نمیشد فهمید چی تو سرشه با همون حالت مهربون فریبانه و پدرانه ، با همون شکوه در حالی که دنیارو مسخره کرده بود بیخیاااااال، آروووووم نشسته بود و بازی میکرد.
بعضی موقع هام نیم نگاهی به آدم های کوچولوی بدبختش مینداخت ، هرموقع حوصله اش سر میرف به موجودات رقت انگیز بدبخت نگا میکرد ، با یه برق خاصی تو چشاش...
...
در حالی که وسایلشو جم میکرد همه ژتون هامو سوزوند ، همه آرزوهام ! بهم نگاه کرد و مثل همیشه ، "خوشم میاد با اینکه افتضاحی تو بازی با همون یه دونه جونت بازی میکنی" یکی از ژتون های داغونمو پرت کرد تو صورتمو گف "فعلن با همین باش ، زندگیتو بچسب . تا بازی بعدی !" بعدم غیب شد و رفت و من ژتونمو آروم گذاشتم تو جیبم ، کنار ژتون های قدیمی شکسته و پرزها و موها و یه عنکبوت مرده .


دفعه بعد میخام کشتی بگیرم ، پوکر داره قدیمی میشه ! 


باران رحمت میبارد روی سرم / اینجا نور علی نور است ولی من کورمو کرم ! /یک دست جام باده ، یک دست زلف یار-

پ.ن : "صد و بیست و هفت" با این حرفای کنایه آمیزش یکی از چیزهاییه که تو اینروزا میتونه حالتو بهتر کنه :)