Sunday, June 23, 2013

سانتیمانتالیسم



مانند کشتی که لنگرش را میندازد به کف دریای تاریک و در یک نقطه‌ای وسط آن دریای سرگردان ثابت میماند ، او آرزوهایش را درون مغزش میریخت و با سنگینی آنها به قعر تاریکی کشیده میشد ، به آن قسمت از وجودش که دلت نمیخواهد بروی . جایی که امیدی در آن وجود نداشت و ثانیه‌ها سریعتر میگذشتند و روزها را به بی‌هودگی میبرد . شاید کمی مانند روزهایی که شادمان در حالی که جست و خیز کنان ترانه‌ای زیر لب میخواند بر سر چاه میرفت و سطلش را درون آن میبرد ، آن را سنگین میکرد و آبی که به قیر میماند را آرام آرام به سمت روشنایی میکشید و جرعه جرعه از دل چاه سیاه آب مینوشید

If the eyes are the windows to the soul, Then grief is the door. As long as it's closed it's the barrier between knowing and not knowing. Walk away from it and it stays closed forever. But open it and walk through it, and pain becomes truth.


پ.ن : جمله بالا از سریال دکستر شنیدم ، که توصیه هم میشه ببینین .