Tuesday, September 25, 2012

سکوت نامه - I Like To shoot my gun -


فکر برگشتن به اون غار وحشتناک همه تنمو میلرزونه ، با همه اون ارواح و اشباح و زامبی هاش .. با همه اون آدمها با خنده های بلند دلبرانه و حرکت های نرم دستاشون که حال آدمو به هم میزنه . یه باد ملایمی که همیشه می وزه و لباسهای بلند و موهاتو به رقص در میاره ، رقصی زشت و عاری از هر نوع زیبایی و احساس.
 نمیخام برگردم اونجا ، چون هر قدمی برمیدارم احساس میکنم بیشتر نفوذ میکنه . اونجا همه به طرز ابلهانه ای خوشحالن ، چشاشونو میبندن و صدا رو از تو گلوشون بیرون میدن .. اصن مهم نیس صدا داره چی میگه .
غار بالای کوه هاست .. جایی که انقد نور آفتاب میزنه تو چشت که کور میشی و جز تاریکی هیچی نمیبینی .

------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 دلم میخاد همشونو بندازم تو سطل آشغال ، یه تف بکنم و برم و همشون تو هم انقد بلولند که بپوسن .. حالم داره به هم میخوره .

چرا ؟ چرا باید درگیر تو باشم؟ چرا اونوقت باید از اون متنفر باشم ؟ 
من مسؤل هیچکس نیستم

پ.ن : تنهایی خوبه اگه اختیاری باشه .
پ.ن 2 :  از تو تنها شدم - به اجبار- و .. از جماعتی که متنفرم پر

We can have some more
Nature is a whore
Bruises on the fruit

Monday, September 24, 2012

Avadakedavra

کاش میتونستم بگم کس دیگه ای مقصره ، یا یه جوری قصر از زیر خودم دربرم .. نمیدونم چی شد! یه هو من موندم و همه گه هایی که زدم . . . کاش میتونستم اعتراف کنم شاید حالم بهتر میشد. دارم زیر گناه های خودم خفه میشم ، همه کارهایی که از ترسشون شبا خوابم نمیبره که مثل یه لولوخورخوره شبا از زیر تختم ، توی کمدم ، صفحه خاموش لپتاپ و صدای ساعت میخزه و میاد آروم آروم گلومو میگیره و فشار میده.

 همیشه وانمود کردی که من بردم و به حرفم گوش میدی ... فک کردم وقتی باهات کشتی گرفتم زدمت زمین ولی تموم مدت من مرده بودم زیر کتک هات و نمیدونستم . 
انقد خودتو به خواب نزن و بیا کمکم کن خدا .
امروز چیزی برای شکستن نمیخام ، کسیو میخام برای گریه کردن و فراموش کردن ، یکیو میخام برای عشق و زدن تا حد مرگ ،یک دوست یا شایدم یه دشمن با کینه ای ناب ! یه چیزی میخام پاک و خالص باشه ، آلوده نشدن سخته ، حتی آلوده ی خوبی ها نشدن .. زندگی و مرگ ما حق ماست ! نمیزارم ازم بگیری
پ.ن : تا داشتم از احساس خالی میشدم .. بالاخره یه چیزی میشدم حتی شده یه مرده .. اومدی و به گه کشیدی همه "بودن" هامو

اولین چیزی که بعد از خوندن کل این پست به ذهنم رسید آهنگه "فرار" میوزه
But I’ll still take all the blame
'Cause you and me are both one and the same
And it's driving me mad
And it's driving me mad
I’ll take back all the things that I said
I didn't realise I was always talking to the living dead

And I don’t want you to think that I care
I never would
I never could
Again

پ.ن 2 : یک انسان به تنهایی یک موجود بی اهمیت و حقیر در برابر جهانه .. اما همین موجود خوار و پست دنیایی بزرگ برای خود داره ، چگونه یک انسان حتی پست تر میتونه یک انسان دیگه..یک دنیای بزرگ رو نابود کنه. ما لیاقت این قدرت رو نداریم
-در مورد من نیست -
 پ.ن 3 : دنیای من چیزی نداره..در واقع من دیگه دنیایی ندارم که یک حیوان دو پا بتونه نابودش کنه  .
پ.ن 4 : خــیلـــی حالم بده ، امیدوارم امشبم از اون شبا نباشه

Tuesday, September 18, 2012

چـُــــس ناله

زندگی ملال آور میگذره و من منتظرم این قسمت از حالم تموم شه .. نشستم یه کنار تا زودتر بگذره خوب شم ، بدون اینکه ذره ای تلاش کنم ، زمان داره با سرعت باد میدوه و من ثابت و مبهوت حتی سعی نمیکنم به ثانیه ها چنگ بزنم.اگه انقد آدم دمدمی مزاجی نبودم که هر روز یه مود دارم شاید یه کم تلاش میکردم ولی مث یه بیماریم که باید فقط منتظر باشم دوره بیماری تموم شه . اینا همه توجیهه نهایتن اما باز هم کم نمیارم میگم "خوب میشم : ) " و میگذره

پ.ن : برای اینکه بخوابم چشامو نمیبندم ، پلکامو روی هم فشـــار میدم 
پ.ن 2 : زندگیم مث یه تیکه عن گنده ست که داره کونمو پاره میکنه اما نهایتن به جز یه تیکه گه چیزی واسم نمیمونه
از این تشبیه بهتر ندارم
پ.ن 3 : از ترس نداشته هام خودمو دارم میکشم ، بخاطر کون گشادی و بزدلی وحشتناک از شکست های بیشتر همیشه خودم عقب کشیدم که بعدن بگم بیخیال شدم ، نه اینکه یه بار دیگه زندگی - یا شاید خدا یا شاید حتی سرنوشت - سیلی بهم زد. من همینجا میشینم ، پاهامو میندازم رو هم با یه ژست خیلی زنانه بهتون نگاه میکنم که دونه دونه میپرید و میرید ، اینجوری بعدن کمتر حسرت میخورم ، و راحتتر توجیه میکنم همه نداشته هامو .
+ خداحافظ گلاااابی ها :)
پ.ن 4: حالم داره از این همه فرار کردن و توجیه و دروغ به هم میخوره اما جزیی از وجودم شدن .. اه تف 


'so I'll love whatever you become
and forget the reckless things we've done
I think our lives have just begun
I think our lives have just begun

and I'll feel my world crumbling
I'll feel my life crumbling
I'll feel my soul crumbling away
and falling away
falling away with you

staying awake to chase a dream
tasting the air you're breathing in
I know I won't forget a thing

promise to hold you close and pray
watching the fantasies decay
nothing will ever stay the same

all of the love we threw away
all of the hopes we cherished fade
making the same mistakes again
making the same mistakes again

I can feel my world crumbling
I can feel my life crumbling
I can feel my soul crumbling away
and falling away
falling away with you'

+ The Unforgiven II

Monday, September 3, 2012

برای یک توهم / برای یک محال

به نظر من کامل بودن خودش یه نقضه ولی نمیدونم چجوری تو بی نقضی :) 

وقتی بعد مدتها بی حسی و خواب تنها چیزی که سراغت میاد یه نور سیاهه ، نا امیدی و پوچی محضی که نمیشه راجع بهش صحبت کرد چون فقط بیشتر تورو به مرگ نزدیک میکنه، دلت میخاد خودتو تو عمق سطحی نگری غرق کنی شاید یادت بره که چجوری دنیات آروم آروم رو سرت خراب شد و از بین رفت - و واقعن به "هیچ" تبدیل شد - ولی مهم نیس چی دلت بخواد، به بدبختی های خودت محدود شدی و حتی دیگه شادی گذرا هم کلمه ای بی معنی برات میشه چه برسه خوشحالی 

بعد مدتها ناراحتم .. غمگین ! که فک کنم نشونه ی خوبی باشه برای اینکه نشون بده تو کالبد خالیم هنوز یه روح هست هر چند که له شده .
پ.ن : چقد غر میزنم
پ.ن 2 :اینو یکی تو گودر زده بود 
آدم شب که می‌شه اصلا انگار توی یک دنیای دیگه‌ست. آخر شب، ساعت یک و دو به بعد تفکرش تو یه هندسه‌ی دیگه‌ست کلا. تصمیم‌هایی میگیره که صبح که بیدار میشه تنش میلرزه . اصن انگار مست بوده . نگیر آقا . نصف شب تصمیم نگیر . نصف شب کاری نکن
اگر با ایشون موافقید که جدی نگیرین حرفامو ، اگر هم موافق نیستید پیشنهاد میکنم موافق باشید