برای هِدی : مدتها میگذرد از روزهایی که زیر
آفتاب زمستانه یا رگبارهای بهاری من و تو میگفتیم و میخندیدیم ، روزهای بیدغدغهای
که نمیدانم چرا نمیخاهم برگردند ، شاید میترسم اگر برگردند تقدسشان را به گند بکشم
، باید آن روزها را در گوشه ذهنمان در یک صندوقچه قدیمی بگذاریم و آزادانه به
سراغمان بیایند ، مثل پریشب که در خواب سراغم آمده بودند .در خواب من و تو شاد
بودیم در همان خانه ، اما همه گلهای حیاطتان خشک شده بودند و من پرسیدم اینها چرا
خشک اند و تو گفتی چون ما نیستیم که مواظبشان باشیم و بعد شروع کردیم به آب دادن
گیاه های خشکی که هر چقد بهشان آب میدادی باز هم زنده نمیشدند اما در خواب ما این
را نمیدانستیم . با اینکه خواب خوبی بود اما در خواب کلافه بودم ، انگار میدانستم
یک خواب است و هر لحظه تو و همه اون گل و گیاه ها به تاریکی میگرایید و من باید پا
در واقعیت بگذارم که تو آن سوی جهانی و من این سو ، و شدیم مثل دو خط موازی که
نمیخاهم تا ابد موازی باشیم و امیدوارم این مسخره بازی دنیا زودتر تموم شه و من
ببینمت .
برای خاض : میدانی دلتنگی مثل یه مار دارد میخزد و دور
گلویم میپیچد و مرا خفه میکند . انگار نیش هایش کافی نیست برای اینکه مرا از پا در
بیاورد ، حتی اگه نیش هایش زهر هم نداشته باشد انقد بلندند که تا قلبت را سورخ
میکنند و شاید هم مثل یک قلاب به رگهای قلبت گیر کند و یکجا آنرا بیرون بکشد ، از
زهرش هم که هر چه بگویم کم است کافیست فقط بهش نگاه کنی و از چشمانت تا ته معدهات را میسوزاند و هرچقد اشک بریزی این سوزش
وحشتناک خوب نمیشود . و همه مان میدانیم مرهم همه این دردها چیست
شاید اگر اینجا
بودی این روزهای شکسته را درمان میکردی . . و بیشتر به همه چی میخندیدیم و زندگی
خیلی آسانتر بود . اما از همه اینها که بگذریم ، میگن یه روز خوب میاد و من
امیدوارم تو بیایی .
_________________________________________________________________________________
_________________________________________________________________________________
تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک باران ساحل ها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرت ها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا !!!
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانیست دنیا