Thursday, June 28, 2012

فراموشی شکلی از آزادیست


میدوم ... میدوم و میدوم و نمیدونم به کجا دارم میرم ... نمیخام حتی یه لحظه برگردم به پشتم نگاه بندازم . احتیاج به فــراموشی دارم 
چیز های زیادی برای فراموشی هست اما فعلن یه چیز مزخرف بی اهمیت در اولویته .-(در باب کنکور) فراموش کنم همه مسخره بازی های اطرافمو ، فراموش کنم که چقدر احمقم که حداقل تا  قبل عید برای همین 4 ساعت حرص میخوردم یا اصلن برام مهم بود .
 بدون ذره ای پشیمونی از همه لحظاتی که به بیخیالی کنکور پرداختم :)
با یه حس پوچی خیلی بدی یه لبخند خیلی تلخ ، یه بلاتکلیفی بامزه!

Wednesday, June 27, 2012

عجب !


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ،ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزارن من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست


ه.الف سایه

پ.ن : من کی انقد رمانتیک شدم ؟

Monday, June 18, 2012

استفراغ


جلوی هم نشسته بودیمو حرف میزدیم ... ومن مستقیم به چشمهایت نگاه کردم و دروغ گفتم ! همه خزعبلاتی که به خورد همه دادم از تار و پود وجودم شده اند، با نگاه تضرع آمیز بیحسی به چشمانت نگاه میکردمو غــــــــــــــــــــرق شده بودم ! ساعت ها به من خیره شدی ، تو هم به من دروغ میگفتی ، از حرکات عصبی دستات و ناخن خوردنات معلوم بود  ... موهای زشت و گره خورده ات را میبافتی .. موهای کثیفت را. و من همچنان زمزمه میکردم و میبافتم از نیهیلیسم و خدا و آزادی ، نمیدانم چرا انگار به صورت ناگهانی حالت به هم خورد از دروغ هایمان بلند شدی و من تصویر سایه ات شدم. آمدی آیینه را شکستی و من با هزار چشمم به تو نگاه میکردم . تو نگاه تنفرآمیزی تحویلم دادی که هر هزار چشمم را بستم . اشکهایم از بین پلکهای بسته ام صورتم را داغ میکرد و چشمانم را باز کردمو تو نبودی (و همچنین یکی از چشمهایم) میدانستم برنمیگردی . همیشه حالم ازت به هم میخورد همان بهتر که رفتی



پ.ن :با خاندن چرت و پرتهایم حالت تهوع میگیرم 
پ.ن 2 : فریاااااااد 

Friday, June 15, 2012

مرده پرست

پاک شد. :)

پ.ن: بهم گفت باورم نمیشه بیخیال شدی ، حتی انکار هم نکردم . 

"شاید فقط  میتوان تا نزدیکی های تقدس رسید. در اینصورت میبایستی به خوی شیطانی تواضع آمیز و خیرخواهانه اکتفا کرد"