Thursday, May 31, 2012

نان داغ


چقدر عجیب باعث شدی قانون خودم را بشکنم . من هم برده ی احساساتم میشوم .. دیگر جای انکار نیست

پ.ن : امشب حس و حال عجیب پراز تناقصی داشتم .. یه حس پوچ بودن ، غم بزرگی که روی سینه ام سنگینی میکرد، همراه با حس سرخوشی و توهمی "تنها" بودن و "با تو" بودن .

Friday, May 25, 2012

تهدید ؟!

غرق موزیک و کتاب و تو.

نه ، کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد ، خودکشی با بعضی ها هست . در خمیره و در سرشت آنهاست ، نمیتوانند از دستش 
.بگریزند

Tuesday, May 8, 2012

"خالی" :(:


به ماه نگا میکردم با همون نگاه درمونده ی همیشگیش !

کاش سیگاری بودم شاید تورو که گیر کردی تو گلوم بین دودها قورت بدم ، بری تو ریه هام ...محو شی تو ریه هام و دیگه بیرون 
نیایی همونجا بپوسی و بمیری

ولی فقط او دو ی ناخالص و میکشم تو، و ... هه !

It's time to forget about the past
To wash away what happened last
Hide behind an empty face
Don't ask too much, just say
'Cause this is just a game
It's a beautiful lie
It's the perfect denial
...

Wednesday, May 2, 2012

درد


درد خیلی کارا میکنه ، باید درد باشه از دلت آروم بیاد بالا تو گلوت ، ته حلقتو بسوزونه و خودشو برسونه به چشاتو بریزه بیرون ،  باید درد باشه تا از مغزت کلماتو هل بده به انگشتات و تو با قلم بچکونی رو کاغذ . ( بعضی موقع ها صرفن کلمه هایی بیمعنی اند ) ولی...

ولی بعضی موقع ها انقد زیاده فقط فلجت میکنه .. نه میتونی فک کنی ... نه میتونی بنویسی ... نه میتونی حرف بزنی . لال میشی ، کور میشی ، کر میشی
:)

Tuesday, May 1, 2012

بی حسی

فقط یه لحظه حس نوشتن اومد ، شاید احتیاج دارم به حس شنیده شدن .  
نمیدونم خودمم ... شایدم واسه اینه که چیزی واسه از دس دادن ندارم ، همین . 

پ.ن:  این " :) " لعنتی هم واسه من هر معنی میده به جز "لبخند" یا هر چیز خوب دیگه ای
پ.ن 2: "کور و کر" هم فقط بخاطر جو آهنگه و حسی که بهم میده