Friday, May 24, 2013

دلتنگنامه برای دو نفر




برای هِدی : مدتها میگذرد از روزها‌یی که زیر آفتاب زمستانه یا رگبارهای بهاری من و تو میگفتیم و میخندیدیم ، روزهای بی‌دغدغه‌ای که نمیدانم چرا نمیخاهم برگردند ، شاید میترسم اگر برگردند تقدسشان را به گند بکشم ، باید آن روزها را در گوشه ذهنمان در یک صندوقچه قدیمی بگذاریم و آزادانه به سراغمان بیایند ، مثل پریشب که در خواب سراغم آمده بودند .در خواب من و تو شاد بودیم در همان خانه ، اما همه گلهای حیاطتان خشک شده بودند و من پرسیدم اینها چرا خشک اند و تو گفتی چون ما نیستیم که مواظبشان باشیم و بعد شروع کردیم به آب دادن گیاه های خشکی که هر چقد بهشان آب میدادی باز هم زنده نمیشدند اما در خواب ما این را نمیدانستیم . با اینکه خواب خوبی بود اما در خواب کلافه بودم ، انگار میدانستم یک خواب است و هر لحظه تو و همه اون گل و گیاه ها به تاریکی میگرایید و من باید پا در واقعیت بگذارم که تو آن سوی جهانی و من این سو ، و شدیم مثل دو خط موازی که نمیخاهم تا ابد موازی باشیم و امیدوارم این مسخره بازی دنیا زودتر تموم شه و من ببینمت .


برای خاض : میدانی دلتنگی مثل یه مار دارد میخزد و دور گلویم میپیچد و مرا خفه میکند . انگار نیش هایش کافی نیست برای اینکه مرا از پا در بیاورد ، حتی اگه نیش هایش زهر هم نداشته باشد انقد بلندند که تا قلبت را سورخ میکنند و شاید هم مثل یک قلاب به رگهای قلبت گیر کند و یکجا آنرا بیرون بکشد ، از زهرش هم که هر چه بگویم کم است کافیست فقط بهش نگاه کنی و از چشمانت  تا ته معدهات را میسوزاند و هرچقد اشک بریزی این سوزش وحشتناک خوب نمیشود . و همه مان میدانیم مرهم همه این دردها چیست
 شاید اگر اینجا بودی این روزهای شکسته را درمان میکردی . . و بیشتر به همه چی میخندیدیم و زندگی خیلی آسانتر بود . اما از همه اینها که بگذریم ، میگن یه روز خوب میاد و من امیدوارم تو بیایی .

_________________________________________________________________________________


تمام عمر بستیم و شکستیم
به جز بار پشیمانی نبستیم
جوانی را سفر کردیم تا مرگ
نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
چه رنجی از محبت ها کشیدیم
برهنه پا به تیغستان دویدیم
نگاه آشنا در این همه چشم
ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
سبک باران ساحل ها ندیدند
به دوش خستگان باریست دنیا
مرا در موج حسرت ها رها کرد
عجب یار وفاداریست دنیا !!!
عجب آشفته بازاریست دنیا
عجب بیهوده تکراریست دنیا
میان آنچه باید باشد و نیست
عجب فرسوده دیواریست دنیا
عجب خواب پریشانیست دنیا

4 comments:

  1. ترنم، ترنم، ترنم... همه اون روزای خوب دیروز تو قاب خیالم هستن، همیشه...هر لحظه! داغ سنگین دلتنگی و ندیدنت همه وجودمو می سوزونه، همیشه... هر لحظه! باورم نمی شه این همه وقته دورم از تویی که دلم می خواست بهترین رفیقش باشم، دلم می خواست شونه باشم برای گریه هاش، دلم می خواست دستامو پر کنم براش از خنده و امید و زندگی، بریزم روی سر و تن و وجودش و بهش بگم که هیچوقت نمی تونه تصور کنه که وجودش چقدر برام لازمه. دیدنش، شنیدنش، بودنش، نفسش، روحش. نمی دونه دیدن خنده هاش و خوشی هاش چقدر آرامش و راحت خیال می یاره و چقدر مشکلاتش برام جدیه و چقدر گریه هاش برام مثل چنگ زدن زخم تازه روی تنمه و چقدر دلم می خواد اون گریه هارو به هر قیمتی که شده... به هر قیمتی که شده... پاکشون کنم و جاشون یه عالمه خنده بذارم تو چشاش...
    عزیز دلم، زندگی، قشنگترین فرشته، اون روزی که برای اولین بار توی تیله خوشگل چشمای کوچیکت نگاه کردم فهمیدم بدجور گرفتار و اسیر جادوی تو شدم. می دونستم که دیگه، برای همیشه، یکی وصل شده به قلبم و همه احساسم. یکی شده من! و چقدر از این یکی شدنمون خوشحالم و چقدر از این فاصله های لعنتی متنفر.

    اون لحظه که تورو دوباره می بینم و تو چشمات نگاه می کنم و با هم پقی می زنیم زیر گریه... می دونم که چیزی بهش نمونده. می دونم که عمر این روزای گند دوری داره سر می رسه
    می دونم.

    ReplyDelete
    Replies
    1. خوب لعنتی گریه مو در آوردی که سر صبی !
      من فدای شمام ، من عاشق ماشق . آره امیدوارم زودتر این روزای لعنتی دوری تموم شن :*
      الآن باز چگالی بالا بود من هنگ کردم :))

      Delete
    2. انقده با این پست لعنتی نوستالژیک تو من گریه کردم که دماغم قد سیب زمینی پشندی شد
      گه بگیرن این فاصله های کوفتی بین مارو!!!
      به خدا یعنی.

      Delete
    3. بابا گریه چیه ، نکن این کارو با من خوب لعنتی مردم از عذاب وجدان که
      فعلن که همه اونجان لذتشو ببر :] مهم الآنه

      Delete