همش تقصیر توست، همیشه تقصیر تو بود، کاش هیچوقت نبودی. نگاه کن همه جارا گه برداشت .. البته گه که نه، نوتلا. اما نوتلایی که نتوان خورد با گه چه فرقی دارد؟
گرانترین خسارتیست که در زندگیم دادم. دیدی چگونه قربانی تو و خزعبلاتت شد. اگر روی اعصابم نمیرفتی که شیشه عزیزم نمیشکست.تو که میدانی من عاشق نوتلّام. پای نوتلا که وسط میآید انگار همه چیز را فراموش میکنم. مثل الآن. هرچقدر هم با آن نگاه معصومآمیزت نگاهم کنی باز هم نمیتوانم ببخشمت.
"یادت میآد میدون ونک برات اون پیکسل خوشگلهرو خریدم ؟ همون که کرت کوبین گنده روش داشت؟ "
معلومه که یادم است، اما مهم نیست. برایم هیچوقت مهم نبوده، برایم هیچوقت مهم نبودی. چرا فک کردهای باید از شکلاتم تورا بیشتر دوست داشته باشم ؟ من که انسانیتی ندارم. "یادت میآد بهم گفتی توی بیاحساس از سگ کمتری؟" چرا هیچ چیز نمیگویی؟ پس یادت است. پس مرا خوب میشناسی.
چگونه این کثافت رو از رو زمین پاک کنم؟ لباس کثیفم کثیفترشده .
شیشههای نوتلایی را از زمین برمیدارم، دستم را هم بریدم. بریدگیش احساس میکنم عمیق است اما خون نمیآید فقط پوست دستم کنده شده. دورش را فشار میدهم تا کمی خون بیاید احساس کنم چرک و کثافتهای توی زخمم بیرون بزند. سرم را بالا آوردم که ببینم ساعت چند است. اما
میدانستی صدای رفتنت را نشنیدم، سرم را بالا آوردم و اثری از تو نبود. گویا که هیچوقت وجود نداشتی. چون واقعن هم وجود نداشتی.
صدای ساعت و جلزولزهایی که از قابلمه کوچم یکنفرهام میآید، و من که با قاشقم بر روی شیشهای پر از نوتلا ضرب گرفتهام.
ای کاش نوتلایم میشکست و من تورا سرزنش میکردم.
پ.ن : دروغ بود.
پ.ن 2 : نگران نباشید نوتلای قضیه واقعی و سالم است.
_________________________________________________________________________________
یادداشت : نمیدانم تصمیم گرفتم یا خودش اینجوری شکل گرفت. اما قلمم را کمی تغییر دادم. تازگیها به جای اینکه بتوانم حرفهایم را مستقیم بزنم ترجیح میدهم در یک چارچوب خاص، در قالب یک خاطره یا داستانطوری بیان کنم. هم برای من راحتتر هست. هم برای خوانندگانی که نمیدانم وجود دارند یا نه.
تنها جای "عمومی" که خودساسنسوری رو به حداقل رسوندم همین وبلاگه. اما پشیمونم ، امیدوارم بتونم با تغییر قلمم بتونم این وبلاگ خاک گرفته رو واسه دلخوشیم نگه دارم.
No comments:
Post a Comment