Sunday, March 31, 2013

Déjà vu

الان یه نکته جالبیو فهمیدم
داشتم تو دفترچه م مینوشتم ، یه هو احساس کردم چه نوشته آشنایی ، چه حس بامزه ای ، شاید یه جورایی مث دژاوو ، بعد شروع کردم ورق زدن دفترچه م . دیدم 20 آذر سال 89 و 21 اسفند 90 و البته امروز تقریبن یک نوشته رو تکرار کردم . حتی کلمه هایی که به کار برده بودم برای احساسم بیشترش عینن تکرار شده بود . 
کلن گیر کردم تو خودم و هی دارم همه چیو تکرار میکنم 
هی میگردم و میگردم و باز هم همون گه
حس خوبی نیست 

پ.ن : رو لیوان مورد علاقه م نوشته 
Same shit, Different day

پ.ن 2 : اولین فال حافظ امسال هم بهم گفت باید خودمو جم کنم ، و بیت مورد علاقه من هم توش بود . یکی دو سال پیش این بیتو رو یه تیکه کاغذ نوشتم (این واسه من خیلی عجیبه ، من از ادبیات و شعر کلن چیزی بارم نی) و انقد سر کلاس بهش زل زدم که تا آخر شب همش تو ذهنم تکرار میشد

خواب و خورت ز مرتبه خویش  دور کرد ، آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

من الان از مس و اینا به دورم ، به گه وجود چسبیدم اصن ، کیمیای عشقم دیگه منو زر نمیکنه . تموم شد آقا ، ترنم کلن تموم شد

No comments:

Post a Comment