بعضی لحظات باید روی استخوان هایت حک شوند تا روزهایی که از پا در آمده ای، کمک کنند دوباره بایستی و ادامه بدی . کافه ها ، تالارهای تاریک تئاتر، اینترنت-اسکایپ وفیسبوک- ، خیابان های شلوغ ، کتابخانه و پارکها و... چیز های کوچکیند که به تنهایی فقط جزیی از روزمره ات را میسازند. اما وقتی با دوستانت - آن هم دوستانی بهتر از آب روان ، نه از لحاظ روان بودن، بلکه از لحاظ زلال بودن- در همین چیزهای کوچک سهیم باشند ، آن لحظات وروزمره ها را تبدیل میکنند به تنها ارزش زندگی ت
لحظاتی که نباید فراموش شوند تا مانند یک نور به غار افکار خاک خورده ات بتابند .. تا معنی بدهند به چیزهای اطرافت ، حتی شده به بوی دود توی هوا و نفس های آلوده ات.
پ.ن : پاییزو دوس دارم
پ.ن 2 : امم.. یادم رفت ! :| اه
پ.ن 3 : اگه بگم از شین.قاف آدم قوی تر تو زندگیم دیدم دروغ گفتم مث ســـــــــــــــــگ
پ.ن 3 : اگه بگم از شین.قاف آدم قوی تر تو زندگیم دیدم دروغ گفتم مث ســـــــــــــــــگ
همون لبخند توئه که روز منو روشن میکنه :)
ReplyDeleteدوست زلال من :)
Delete