بدون آغاز
در زمانهای قدیم
چیزهایی بود که آن هارا نمیگفتند. چرا ؟ چون اینطور فکر میشد که ارزشمندند. هر کسی نمیشنید، به هر
کسی نمیشد اعتماد کرد. با این حال باز هم همیشه گویی کسی در حال زمزمه آنها بود،
اما گفته نشدند. پشت آن "چیزها" آخرین آرمانها، و آخرین قسمتهای زندهی
روح انسانها بود. تا اینکه همه آن روحها مردند و دیگر چیزی ارزشی نداشت. و همه
حرفها زده شدند بدون آنکه شنیده شوند و یا فهمیده. حرفها درلابهلای روزمرگی ها،
زیر کفشهایی که هر روز شتابان به زمین میخوردند له شدند و کسی دلش برایشان نسوخت.
قابل دلسوزی هم نبودند.
-پایان.
I Have died and will die. It's alright, I don't mind.
No comments:
Post a Comment