Tuesday, April 30, 2013

I simply am not here ,No way I... Shut up, be happy Stop whining please !

در پی همه این از دست دادن ها شاید یکی دیگه از سخت ترین "از دست دادن" هام ، نوشتن بود . دیگه دستم کلن به قلم نمیره و وقتی مینویسم احساس میکنم کلمات خشکین که به هم ربطی ندارن و صرفن حروفی هستن برای اینکه ذهنم تفاله های خودشو فریاد کنه . 
الان که انقد دارم زور میزنم رو کاغذ های سفید کمبود نوشتنم حس میشه 
زندگیم ،داره میشه زندگی گیاهی .  زندگیم داره میشه یک سری فعل و انفعالات تو بدنم و همین 
یه گوشه ای افتادم و بدنمو باز میکنم و همه  وجودمو به هم گره میزنم . و به طرز احمقانه ای سعی میکنم یه نیمچه امید بچه گانه ای رو تو خودم زنده نگه دارم . نمیدونم این همه بدبختی برای چی 
دلم نمیخاد حتی چیزی بخورم ، دلم نمیخاد بخابم  یا حتی  نفس بکشم 
دلم هیچی نمیخاد


فقط دوس دارم این آهنگا تا ابد جریان داشته باشن من توشون غرق بمونم 

دیگه حوصله ندارم سر پا وایسم ، هر دفعه با نهایت تلاشم مث یه بچه نو پا وایسادم دوباره تلو تلو خوردم و افتادم زمین . پاهام ضعیف تر از اونن که وزنمو تحمل کنن.

پ.ن : امروز موهامو شونه کردم ، هنوز پر گره س 

3 comments:

  1. من که دارم میرم همین روزا کوتاهشون کنم
    از ته

    ReplyDelete
    Replies
    1. kheili an e ke esmetam miare:D bebakhshid albate:P

      Delete
    2. جدی ؟ یه حدی از شجاعت میخاد که من ندارم ، و کلنم گره اونقدم بد نی :]

      :))

      Delete